متن زیر دلنوشته شعله پاکروان، مادر ریحانه جباری است که در اینترنت منتشر شده است:
«از اعدام نفرت دارم. اعدام با هر اتهامی نفرت انگیز است. هزار و یک دلیل برای این نفرت وجود دارد. اما در این لحظه میخواهم یکی از هزاران را برایتان بگویم.
... فرصتی پیش آمد تا باز با شهناز راهی جاده شوم. ساعتی بعد در اتوبوس نشسته بودیم و به سوی شهری میرفتیم که داغدار لالههای سرخ بسیاری است. پیش و پس از انقلاب. ایام جنگ. و اکنون داغدار مردان جوانی است که بیخداحافظی به دیار نیستی رفتند. ساعتها میگذشت و من و شهناز خیره بودیم به جادهی تاریک و مارپیچ. گاهی چیزی به ذهنمان میآمد و به زبان میآوردیم. شهناز از سر خونین مصطفایش گفت و من از چشمهای بسته و لبهای ریحانه. او از قد و بالای پسرش گفت و من از رعنایی دخترم. او از 14روز سخت که وحشتزده دنبال پاره تنش میگشت گفت و من از انتظار هفت سال و چهارماههام. گریه هم کردیم. چشمهای شهناز سرخ شد مثل کاسه خون. مثل کاسه سر مصطفی که سوراخ شده بود و خونین. تنم کرخت و بیحس شده بود. مثل تن ریحان وقتی در آغوشش گرفتم کنار گودالی عمیق. ساعت حدود 3 نیمهشب به ترمینال رسیدیم. برادر، خواهر و همسر یک اعدامی منتظرمان بودند.
ادامه در لینک
#1988Massacre #No2Rouhani #FreeIran #Iran
#اعدام #ایران #شعله_پاکروان #شهناز#شهرام_احمدی
«از اعدام نفرت دارم. اعدام با هر اتهامی نفرت انگیز است. هزار و یک دلیل برای این نفرت وجود دارد. اما در این لحظه میخواهم یکی از هزاران را برایتان بگویم.
... فرصتی پیش آمد تا باز با شهناز راهی جاده شوم. ساعتی بعد در اتوبوس نشسته بودیم و به سوی شهری میرفتیم که داغدار لالههای سرخ بسیاری است. پیش و پس از انقلاب. ایام جنگ. و اکنون داغدار مردان جوانی است که بیخداحافظی به دیار نیستی رفتند. ساعتها میگذشت و من و شهناز خیره بودیم به جادهی تاریک و مارپیچ. گاهی چیزی به ذهنمان میآمد و به زبان میآوردیم. شهناز از سر خونین مصطفایش گفت و من از چشمهای بسته و لبهای ریحانه. او از قد و بالای پسرش گفت و من از رعنایی دخترم. او از 14روز سخت که وحشتزده دنبال پاره تنش میگشت گفت و من از انتظار هفت سال و چهارماههام. گریه هم کردیم. چشمهای شهناز سرخ شد مثل کاسه خون. مثل کاسه سر مصطفی که سوراخ شده بود و خونین. تنم کرخت و بیحس شده بود. مثل تن ریحان وقتی در آغوشش گرفتم کنار گودالی عمیق. ساعت حدود 3 نیمهشب به ترمینال رسیدیم. برادر، خواهر و همسر یک اعدامی منتظرمان بودند.
ادامه در لینک
#1988Massacre #No2Rouhani #FreeIran #Iran
#اعدام #ایران #شعله_پاکروان #شهناز#شهرام_احمدی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر